جدول جو
جدول جو

معنی گردان کردن - جستجوی لغت در جدول جو

گردان کردن(زَ مَ / مِ دَ)
به دور انداختن جام و غیره. گرداندن جام و جز آن:
ساقیا پیش آر زود آن آب آتش فام را
جام گردان کن ببر غمهای بی انجام را.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
گردان کردن
متحرک کردن براه انداختن، بدور در آوردن (جام ساغر و غیره) : ساقیا، پیش آر زود آن آب آتشفام را جام گردان کن ببرغمهای بی انجام را. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قربان کردن
تصویر قربان کردن
ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانند گاو یا گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گذران کردن
تصویر گذران کردن
گذراندن روزگار، زندگانی کردن، امرار معاش کردن
فرهنگ فارسی عمید
(زَ نَ / نِ کَ / کِ دَ)
دشوار کردن. سخت کردن. مشکل کردن:
بدان ره که گفت اوسپه را بران
مکن بر سپه کار رفتن گران.
فردوسی.
، سنگین کردن. ثقیل کردن. وزین کردن:
خون ریز این (خزان) قنینۀ می را گران کند
خون ریز آن ترازوی طاعت کند گران.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(زِهْ کَ / کِ دَ)
در تداول خانگی، گرهی سخت با درد کم یا بسیار که در زیر بغل یا کش ران و امثال آن پیدا شود به علت مرضی که در جای دیگر بدن است مانند آماس کش بعلت سوزاک. آماس که بر یکی از دو جانب گلو یا بیغوله های ران و زیر بغل و مانند آن پیدا آید و در درون ریم باشد. سخت شدن ماده ای در درون تن چنانکه در زیر گلو پشت گوش یا جای دیگر
لغت نامه دهخدا
تصویری از دندان کردن
تصویر دندان کردن
اعراض کردن، مضایقه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درمان کردن
تصویر درمان کردن
مداوا کردن، معالجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریان کردن
تصویر بریان کردن
تف دادن کباب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزان کردن
تصویر ارزان کردن
کم بها کردن قیمت کایی را پایین آوردن و مناسب ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
سنگین کردن ثقیل کردن، دشوار کردن مشکل کردن، یا گران کردن رکاب. رکاب کشیدن تند راندن مرکب: بر وفق امتثال اشارت رکاب مسارعت گران کرد و عنان مسابقت سبک، تاختن حمله آوردن، سوار شدن، یا گران کردن سر. تکبر ورزیدن، ترشرویی کردن عتاب کردن: خداوند خرمن زیان میکند که بر خوشه چین سر گران میکند. (سعدی) یا گران کردن عنان. دهنه مرکوب را کشیدن: سبک تیغ را بر کشید از نیام عنان را گران کرد و بر گفت نام. یا گران کردن نرخ. بالا بردن قیمت
فرهنگ لغت هوشیار
گریانیدن: ور بخواهی و را دو بوسه زنی او بخندد ترا کند گریان. (امیر ابوالمظفر محتاج چغانی)
فرهنگ لغت هوشیار
آواره کردن، دربه در کردن، بی خانمان کردن، ویلان کردن، بلاتکلیف کردن، معطل کردن، سرگشته کردن، حیران کردن، آشفته کردن، پریشان کردن، آسیمه سر کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
للتّجوّل
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
Bewilder
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
déconcerter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
озадачивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
verwirren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
спантеличити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
zaskakiwać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
使困惑
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
desconcertar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
disorientare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
desconcertar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
verbijsteren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
भ्रमित करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
الجھانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
বিভ্রান্ত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
ทำให้สับสน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
kuchanganya
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
şaşırtmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
לבלבל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
어리둥절하게 하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
membingungkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
困惑させる
دیکشنری فارسی به ژاپنی